جدول جو
جدول جو

معنی داره زنا - جستجوی لغت در جدول جو

داره زنا
دامن زنانه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دار فنا
تصویر دار فنا
سرای نیستی، کنایه از دنیا، دارالفنا، برای مثال ای دوست به پرسیدن حافظ قدمی نه / زآن پیش که گویند که از دار فنا رفت (حافظ - ۱۸۰)
فرهنگ فارسی عمید
(دَ / دِ یِ زِ)
زنازاده. حرام زاده. (ناظم الاطباء). و رجوع به زاده و زنازاده شود
لغت نامه دهخدا
(دِ رَ خَ دَ / دِ)
که دایره زند. که حلقه بندد. که گرداگرد چیزی درآید. که چنبره زند، که دایره نوازد. که دورویه و دف و دایره را که آلت موسیقی است بنوازش درآورد
لغت نامه دهخدا
(رِ فَ)
این جهان. دنیا:
زی گوهر باقی نکند هیچ کسی قصد
کز کوردلی شیفته بردار فنا اند.
ناصرخسرو.
ای دوست بپرسیدن حافظ قدمی نه
زان پیش که گویند که از دار فنا رفت.
حافظ.
رجوع به دار فانی و دارالفناءشود
لغت نامه دهخدا
(دَ گِ رِ تَ / تِ)
زنندۀ دانه. که دانه زند، که دانه از او بیرون دمد چون پوست تن آدمی بر اثر ابتلای به بیماری آبله یا آبله مرغان و جز آن، نوعی از ساحران و جادوگران باشند در هندوستان که دانه های ارزن و جو را بزعفران زرد کنند و افسونی بر آن خوانند و بر کسی که خواهند بزنند تا مقصودی که دارند برآید. (برهان). جوزن. جوزن که بدانۀ جو فال گیرد و بعضی گفته اند دانه زن مطلق ساحر باشد چه مدارسحره بر آن است که حبوب و غلات را بزعفران رزیده و افسون بر آن دمیده بر مسحور زنند. نوعی از جادویی بودکه زنان ساحره در هندوستان دانۀ ارزن یا جو را بزعفران یا زردچوبه رنگین ساخته و افسون خوانده آن دانه را بر کسی زنند که خواهند افسونش کنند:
جو بجو هر چه زن دانه زن از جو بنمود
خبر آن ز شفا یا ز خطر بازدهید.
خاقانی.
هرزن هندو که آنرا دانه بر دست افکند
دانه زن بی دانه بیند خرمن سودای من.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ زَ)
دهی است از دهستان طیبی گرمسیر بخش کهگیلویه شهرستان بهبهان. واقع در 6هزارگزی جنوب باختری لنده مرکز دهستان و 70 هزارگزی شمال راه شوسۀ بهبهان به آغاجاری، با 130 تن سکنه. آب آن از چشمه و رودخانه و راه آن مالرو است. ساکنین آن از طایفه طیبی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دَ رِ)
ده کوچکی است از دهستان بهمئی سردسیربخش کهکیلویه شهرستان بهبهان. واقع در 11هزارگزی جنوب باختری قلعۀ اعلا مرکز دهستان و 36هزارگزی خاور راه شوسۀ رامهرمز. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دایره زن
تصویر دایره زن
باتره زن آنکه دایره نوازد دایره چی
فرهنگ لغت هوشیار
جادوگری که دانه ارزن و جو را بزعفران زرد کند و افسونی بر آن خواند و بر کسی که خواهند بزنند تا تا مقصودی که خواهند بر آید جوزن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دایره زن
تصویر دایره زن
((~. زَ))
آن که دایره نوازد
فرهنگ فارسی معین
نوعی سبزی خوراکی
فرهنگ گویش مازندرانی
بله خیر پاسخ، درخواست پاسخ سؤال
فرهنگ گویش مازندرانی